داستان دوشهر
|
مهدی دشتی* |
دانشیار دانشگاه علامه طباطبائی |
|
چکیده: (182 مشاهده) |
موضوع این نوشتار، مقایسه و تحلیل داستانِ دو شهر است، یکی شهری در حدیقه سنایی و دیگری در مثنوی مولوی. یکی شهر کوران است و دیگری شهر بینایان. در هر دو شهر، پیلی را برای تماشا آوردهاند، در شهر کوران، پیل در روشنایی است لکن در شهر بینایان در تاریکی. گویی عمدی بوده تا مشاهده پیل، ناممکن باشد.
در حدیقه، سنایی نتیجه میگیرد که فهمِ خدایی حق (چیستی او) ممتنع است:
از خدایی، خلایق آگه نیست
عقلا را درین سخن، ره نیست
لکن مولوی میگوید:
در کف هر کس اگر شمعی بُدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی
سؤال این است که دلیل این تفاوت چیست؟ چرا مولوی، داستانی را که از قدیم برمبنای شهر کوران روایت و ثبت شده، تغییر داده به نحوی که گویی محال و ممتنعی را ممکن و شدنی نموده است؟
ما برآنیم که دلیل این معنا، تفاوتی ست که در نگاه و منظر این دو شاعر نسبت به این مسأله وجود دارد. یکی مبنا و منظری وحیانی دارد و دیگری عرفانی؛ یکی به وصف زیبایی معشوق، خوش است و دیگری به دیدار او، و یکی جهان را آیتِ او میداند و دیگری آیینه او، گرچه هر دو مسلمانانیاند شیفتۀ حق که در راهِ او بیتابند.
|
|
واژههای کلیدی: سنایی، حدیقه، داستان پیل، مثنوی، مولوی |
|
متن کامل [PDF 160 kb]
(99 دریافت)
|
نوع مطالعه: پژوهشي |
موضوع مقاله:
تخصصي دریافت: 1404/1/17 | پذیرش: 1403/10/1 | انتشار: 1403/10/1
|
|
|
|
|
ارسال نظر درباره این مقاله |
|
|